ياد خدا آرامش بخش دل ها است
نوشته: مهسا طايع
دنيای امروز دنيای سرشار از عصبيت است. به نظر می رسد که هزاران نفردر سرتاسر دنيا، زير فشار های روانی شديدی قرار دارند و اين روند همه روزه روبه افزايش است: اما اين پرسش دربسياری از قلب ها مطرح می شود. (چکونه برعصبيت غلبه کنيم؟)
آيادل مابی قرار نيست؟ آيا قلب های مارنج ديده نيستند؟ کاش کسی باشد تا آرامش رابه قلب های ناآرام مابازگرداند. آيا روح مازير بارهای سنگينی قرار ندارد؟ کاش کسی اين بارهارا ازقلب مابرمی داشت تاسبکی و طراوت را احساس کنيم.
سال ها پيش مورخی غربی به نام فرانکين بومر کتابی به نام (جريانات اساسی تفکر غرب) نوشت. نويسنده دراين کتاب عصر مارا (عصر اضطراب) می خواند. براستی هم که چنين است. بارها شده است به چشمان افراد گوناگون خيره شده ايم. به اعماق قلب شان نگريسته ايم و اندوه آنان را ديده ايم. عصر ما، عصر اضطراب است. روان شناس برحسته و مشهور سوئيسی کارل گوستاويونگ، بيماری عصرما را بيگانگی از خدا تشخيص داد. به اعتقاد او، تمدن به دليل بيگانگی با خدا، بيمار شده است. انسان خود را از خدا که منشاء و نگهدارنده حيات است، جداکرده است. علاوه براضطراب و فشار های روانی، بسياری از بيماری های جسمانی از سردرد گرفته تازخم معده در نتيجه عصبيت به و جود می آيد. عصبيت اغلب به بيخوابی منجر می شود. و به همين علت، تقاضا برای داروهای خواب آور روز به روز افزايش می يابد. حال آنکه خواب فرايند استراحت طبيعی است. کدام روش را می توان در زندگی اتخاذ کرد که ديگر قربانی عصبيت نباشيم؟ ... ابتدا گرايشی مثبت نسبت به زندگی داشته باشيد. اما منظور از گرايشی مثبت چيست؟
اين بدان معنا نيست که فردی باگرايشی مثبت جنبه منفی زندگی را تشخيص می دهد. زندگی درحقيقت دارای يک جنبه منفی است. جنبه ای تاريک و سرشار از مشکلات و خطر. اما انسان باگرايش مثبت ازتکيه کردن بر قسمت منفی زندگی امتناع می کند.. او از بدترين و ضعيت ها، بهترين نتايج را کسب می کند. او که در رنج ها و مشقات محاصره شده است. به جستجوی مکانی برای ايستادن است. و چه مکانی مطمئن از پناه بردن به خداوند.
دربيمار ستانی درکشور فرانسه، دو بيمار در بستر مرگ بودند. يکی از آن دونويسنده مشهور جهان ولتر بود. آثار وی هنوز در بسياری از دانشگاه ها تد ريس می شود. او در بستر مرگ قرار داشت و پزشکان در اطرافش جمع شده بودند و حداکثر تلاش خود را انجام می داند.. او مرتبا فرياد می زد: 0اکنون چه به سرم خواهد آمد؟ جيزی جز تاريکی دربرابرم نمی بينم) او کتاب های زيادی نوشته، اما کوچک ترين ار تباط خالصانه و عاشقانه ای با خدا برقرار نکرده بوده. درلحظه مرگ احساس تنهايی کرد.
درهمان بيمار ستان اتاقی ديگر دختر خردسالی دربستر مرگ بود. او دوازده سال داشت و خوشحال و آرام به نظر می رسيد. صورت او پراز لبخند بود. پزشکان از حالت او متعجب بودند و او را بامرد بزرگی که در اتاق ديگر بود مقايسه می کردند. بلاخره آنان به او می گفتند: (دختر جان، می دانی که چندی زنده نخواهی می ماند، با اين حال لبخند می زنی، آيا از مرگ نمی ترسی؟) دختر با لحن ساده کودکانه اش گفت: 0چرا بايد از مرگ بترسم؟ خداوند بهتر می داند که بايد مرا به کجا ببرد. من فقط می دانم که مراهرجاببرد از خود دور نخواهد کرد). مهم ترين و اقعيت اين است که ماخداوند را داريم. و او در تمام لحظات در کنار ماست. بدون (او) موهبت های زندگی مانند زهر تلخ است و با او کشنده ترين سموم همچون شهد شيرين است. تعداد بيشماری از ما، دربسياری از او قات طوری رفتار می کنيم که گويی خداوندی دربالای سر،نداريم. مارتين لوتر بنيانگذار کليسای پرو تستان، با مشکلات و خطرهای بی شماری مواجه بود. روزی همسر او متوجه شدکه مارتين سخت افسرده و دلتنگ است.
وی زنی با هوش بود و به مشيت الهی اعتقاد داشت. با مشاهده دلتنگی شوهر خود، لباس سياه پوشيد و دربرابر او ايستاد. مارتين لوتر پرسيده: (چرا لباس سياه - پوشيده ای؟) همسرش پاسخ دارد (نمی دانی که خدا مرده است) مارتين با تعجب گفت: (چطور می توانی چنين چيزی بگويی؟ چطور ممکن است خدا بميرد؟) همسرش پاسخ داد (اگرخدا نمرده است دليل اين همه دلتنگی و اندوه چيست؟) مارتين بی درنگ به اشتباه خود پی برد. از اين رو لبخند زد و گفت: (بله غمگين بودن کاری شيطانی است.)
اگربخدا روی کنيم و دعاکنيم. لطفش برما جاری خواهد شد. و قتی نام خدا را برما جاری خواهد شد. و قتی نام خدا را بر دل مان حک کنيم. از درون اقيانوس رنج و درد، به ساحل آرامش خواهيم رسيد. در ميان کارهای روزانه پيوسته نام خدا را تکرار کنيم.
هر ساعت و هر لحظه، ازاعماق قلب او را بخواهيم. چون غريقی که کمک می طلبد. هرجا که می رويم. خدا را باخود همراه سازيم. هر اندازه که به او روی کنيم به همان ميزان توان معرفت و نور الهام سرور و آرامش الهی در زندگی ما و همه کسانی که با ما مرتبط هستند. جاری می شود وبه ياد داشته باشيم نفس يا ضمير تجربه گر، عامل رنج آدمی است.
انسان هرچه در نفس گرفتار تر آيد. رنج بيشتری نصيبش خواهد شد. درمان آن ترک نفس است و سرشار شدن ازنام مقدس خدا. گرانبهاترين دارايی انسان، زندگی اوست. اما بسياری از ما آن رابه جستجوی چيزهايی که فاقد ارزش و ثبات و اقعی هستند بر باد می دهيم. درحالی که هر روز، روزی تازه و درخشان است. هرصبح، سرآغازی تازه و با طراوت است. هر روزبه ياد غم ها و غصه ها و بارهای ديروز را رها کنيم و آغازی تازه درپيش گيريم و ازته قلب آرزو کنيم که: خدا يا ياری ام ده زندگی و قتی به ظواهر طی می شود، سرشار از رنج و درد خواهد بود. زندگی در اعماق آرام و شفاف است.
دراعماق خداوند حضور دارد. بسياری ازما نگران گذشته هستيم و از آينده بيمناک و سرور لحظه حال را از دست دهيم و شادی و آرامش. گرفتن چيزی از زندگی نيست. شادی حاصل طبيعی دادن بهترين هايمان به زندگی است. بياييد همه چيزرا برای خاطر عشق خدا انجام دهيم. هرکاری که می کنيم. هر نيايشی که به جامی آوريم. هرياری ای که به ديگران می رسانيم. همه رابه عنوان پيشکش به خداوند به انجام برسانيم. آنگاه زندگی ما جريانی پرشور می شود. که هر لحظه اش خنيای آفتاب و درخشش اختران را نوا می کند. به نقل از ياد ديار.
ارسال یک نظر